۱۳۹۰ خرداد ۳۰, دوشنبه

مینا اسدی از شاملو می گوید

آی عشق ، آی عشق .... چهره ی سُرخت پيدا نيست
در شب بزرگداشت احمد شاملو در لندن ( ماه آگوست دو هزار) که با شرکت گروه کثيري از علاقمندان ، برگزار شد مينا اسدي ، هادي خرسندي ، م- آزرم و سيروس ملکوتي شرکت داشتند. آنچه در پي مي آيد بخشي از گفتار مينا اسدي است که براي شرکت در اين مراسم از سوئد دعوت شده بود.
**** **
براي ذکر مُصيبت نيامده ام. در سوگ نمي نشينم براي کسي که تازه ، پس از مرگ جسمش، حضور زنده ي شعرش را ، ما و جهان ، بي حُب و بغض و کينه به داوري مي نشينيم .... براي اين نيامده ام که از والايي و عظمت شاعري که رفت ، در مجلس ياد بود او سخن بگويم و چشماني را از اشک ، پُر کنم...
نيامده ام تمام صفات برتر را به او نسبت دهم .
در مجلس ياد بود انساني که مي ميرد، چه جوان ، چه پير ، چه خادم ، چه خائن ، چه قاتل ، چه مقتول ، چه زيبا ، چه زشت، چه ستمگر ، چه ستمکش، رعايت عادتي انساني ست که قطره اشکي ريخته شود .... حلوا و خرمايي داده شود ، دعايي خوانده شود و کلماتي در سجاياي اخلاقي و انساني آن مرحوم ! يا روان شاد ! يا زنده ياد گفته شود ... « مرد خوبي بود!»... و اما من بدين کار نيامده ام....
فاتحه خوان در گذشت شاعري نيستم که در لحظه ... لحظه ي زندگيش، مرگ را زيسته بود با آوازي غمناک، و به عُمري سخت دراز و سخت فرساينده .
سوگوار نيستم در مرگ کسي که هرگز از مرگ هراسي نداشت « هراس او – باري – همه از مُردن در سرزميني بود که مُزد گورکن از بهاي آزادي انسان افزون باشد» .
نه .... من بدين کار نيامده ام.

آمده ام از تفاوت ها بگويم .... از تفاوت چگونه زيستن و چگونه رفتن ... از تفاوت ميان شعر شاملو و معدود شاعراني چون او ، با بيشماراني که بي اعتناء به جهان پيرامونشان ، از شعر ، مشک ِ پُر اشک به قافيه ي کشک را دريافته اند . آمده ام که از آرمان هنر و نقش هنرمند آرمانخواه بگويم، از هنرمندي بگويم که هدفش آرايش ِ نقش ِ ايوان نيست ، بل، که هراسش ، آوار شدن خانه ي از پاي بست ويران ست بر سر مردمي که در آن زندگي مي کنند .
از هنرمندي بگويم که با پخش مسکن و تسکين موقت درد، جويند گان راه درمان را ، به توهم نمي اندازد...از هنرمندي بگويم که شمع بزم انجمن هاي ادبي نيست و از شنيدن کلمه ي آرمان خواه ، چين بر پيشاني نمي اندازد، سکته ي ناقص نمي کند و گوشه ي لبش، کج نمي شود . از هنرمندي بگويم که از رنگ سُرخ نمي ترسد و از ترس مرگ ، خون بالا نمي رود و هنوز که هنوز است در حال گرفتن زير ابروي ماه و بند انداختن صورت خورشيد خانم نيست، از هنرمندي که سالهاست نرگس شهلا ي يار را طلاق داده است و چشم به راه کمند زُلف يار ، پُشت پنجره نمي نشيند ، هنرمندي که به قانون ، ماده ، لايحه و تبصره پُشت پا مي زند تا ، رها از بند هاي دست و پا گير ، آزادانه از انساني جهاني سخن بگويد .هنرمندي که چرخ بر هم مي زند اگر که بر وفق مرادش نباشد. هنرمندي که مفهوم هستي را مي داند و مي داند که براي زبوني کشيدن از چرخ فلک به دنيا نيامده است. هنرمندي که مُدارا نمي کند.... تمکين نمي کند ، سر نمي گذارد ... لاس نمي زند .... فضاي خالي بين دو صندلي را براي نشستني درد آور، انتخاب نمي کند ... هنرمندي که سايه نشين نيست... بر ساحل عافيت لم نداده است . شيفته ي نور و روشنايي ست و آرزو مي کند که « اي کاش مي توانست اين خلق بيشمار را بر شانه هاي خود بنشاند تا با دو چشم خويش ببينند که خورشيد شان کجاست؟»
هنرمند ي که مي خواهد « همه ي انسانها از آفتاب ياد بگيرند که در دردها و شادي هايشان بي دريغ باشند و کاردهايشان را جز از براي قسمت کردن بيرون نياورند...»، هنرمندي که پس از صرف دو پُرس چلو کباب فرد اعلا و از سر بي دردي ، در باره ي کودکان گرسنه ي « بيافرا » اعلاميه صادر نمي کند . هنرمندي که صدا دارد ... هست ... خاک تو سري و پخمه نيست ... اعتراض مي کند...نمي پذيرد ... تن نمي دهد.... مُشت گره مي کند... دندان نشان مي دهد ، آمده ام از هنرمندي بگويم که راه ديگران را نمي بندد... نردبان زير پاي کسي را نمي کشد ... هنرمندي که خوش خدمتي نمي کند . کوچک و بزرگ نمي شود ... تعظيم نمي کند... مُعلق نمي زند و جاي دوست و دشمن نشان نمي دهد...
آمده ام از هنرمندي بگويم که پرچم سفيد ندارد ، اهل مصالحه نيست... رنگها را مي شناسد و مفهوم آن را مي داند... هنرمندي که جانش به جان مردمش بسته است...هنرمند ي که مُتوهّم نيست ... و تا جهان باقي ست و گرگان به کار دريدن اند «همراه مادران سياهپوش ، داغدار زيباترين فرزندان آفتاب و باد است.
از هنرمندي بگويم که به ذلت و حقارت تن نمي دهد واز هر نمدي، طمع کلاهي
ندارد . هنرمند ي که از تصور احتمالي خطر ، پرده ها را نمي کشد و در پستوي خانه نهان نمي شود ، هنرمندي که با شعرش ، سيلي جانانه اي به چهره ي قلم شکنان مي زند و به خاطر آزادي مي جنگد. آمده ام از هنرمندي بگويم که هيچ نيرويي نمي تواند از مردم جدايش کند، هنرمندي که مي بيند .... مي شنود... مي گويد... و کر وکور و لال در کنار پرده دار ، چهار زانو نمي نشيند . آمده ام از هنرمندي بگويم که براي يک نفس بيشتر و يک روز بهتر لال ماني نمي گيرد ، از هنرمندي که نان را به نرخ روز نمي خورد و در برابر از ما بهتران خضوع و خشوع نمي کند . آمده ام از هنرمندي بگويم که شعرش تلنگري ست بر ديدگان خوابزدگان ، نا اميدان و از پا نشستگان ... هنرمندي که آئينه دار آيندگان است و به بودن و شدن يقين دارد ، هنرمندي که سور عزاي مردم را به تماشا نمي نشييند.... از هنرمندي بگويم که موش وار به دنبال سوراخي نمي گردد، هنرمندي که خرافه پرست نيست و به بهانه ي احترام به باورهاي مردم ، سر بر سجاده ي ريا نمي گذارد . هنرمندي که سر تق است ، کله شق است و شعر « زمانه با تو نسازد تو با زمانه بساز » را خوش خطي نمي کند و بر در و ديوار خانه اش نمي آويزد ، آمده ام از هنرمندي بگويم که رقص جنازه ها را بر دار، مي بيند .... فرياد شکنجه شدگان را ، مي شنود و سنگسار زنان عاشق را جانمايه ي شعرش مي کند . از هنرمندي بگويم که با جامعه ي خويش بيگانه نيست و در هنرش ، درد زمانه را تصوير مي کند ... هنرمندي که طُغيان مي کند ... برکه نيست.... رود نيست... مي رود ... مي خواند... مي خروشد.... شورشگرست..... حرف زور لاي کَتش نمي رود... از ترس محتسب، جانماز پهن نمي کند و تسبيح نمي اندازد و لااله الاالله گوي هيچ زنده و مرده اي نيست ، هنرمندي که « به دريوزگي کفي نان مسلمان نمي شود » و در تأئيد فرمايشات جناب گرگ، سر تکان نمي دهد، هنرمندي که باج نمي دهد ، رشوه نمي گيرد و چهار دستي به اين زندگي کوفتي نکبت بار نه چسبيده است، آمده ام از هنرمندي بگويم که براي قصابان ، نامه ي فدايت شوم نمي نويسد. هنرمندي که دولت آباد نيست، مردم انديش است ، هنرمندي که در اوج فقر و ذلت و بيماري و بيکسي مردم ، در نيمکت آسايش لم نمي دهد و طراوتي و کتابي و گوشه ي چمني را بر نمي گزيند ... هنرمندي که ستيزه جوست .... سر سازش ندارد ... دخالت گرست و صلاح مملکت را به خسروان وا نمي گذارد.... سياست گريز نيست و بر سينه ي ارباب بي مُروت دنيا دست رد مي زند ... هنرمندي که آستان بوس هيچ گُنبد و بارگاهي نيست ، ميان اين و آن ، گيج و منگ و ناتوان در نمي ماند ، و روباهان را به دو دسته ي مهربان و نامهربان ، تقسيم نمي کند.... هنرمندي که تنها ، زمين را مي شناسد و به رساله ها واحکام آسماني چشم اميدي ندارد، هنرمندي که مداح و مرثيه خوان هيچ قدرتي نيست.
هنرمندي که در چهار چوب مرز پُر گُهر در جا نمي زند. وجدان بيدار زمان ست و حضورش ، خاري در چشم ستمگران .... هنرمندي که « پُر تپش تر از دريا ، موج را سرودي مي کند »... هنرمندي که « با چراغي در دست و چراغي در برابر ، به جنگ سياهي مي رود و به ظلم ، گردن نمي نهد».

آمده ام از هنرمندي بگويم که « يک لُر بلوچ ِ کُرد ِ فارس است ، يک فارسي زبان تُرک ، يک افريقايي ، اروپايي، استراليا يي ، آمريکايي ، آسيايي ، يک سياهپوست ، زردپوست ، سُرخ پوست ِ سفيد که بدون حضور ديگران وحشت تنهايي و مرگ را زير پوستش احساس مي کند.... هنرمندي که « انساني ست در جمع انسانهاي ديگر بر سياره ي مُقدس زمين ، که بدون ديگران معنايي ندارد»، هنرمندي که « فرياد را براي نمايش قدرت حنجره به کار نمي گيرد، هنرمندي که درد مشترک انسان را فرياد مي کند.
چنين زيست بامداد شاعر .
يکشنبه سيزدهم ماه آگوست سال دو هزار ، لندن
برگرفته: از کتاب درنگي نه ، که درندگان در راهند:
مجموعه ي نوشته هاي پراکنده ي " مينا اسدي "
نقل از سايت ديدگاه

۱۳۸۹ بهمن ۵, سه‌شنبه

نظر به دعای دردمندان میهن من دارد

با آرزوی سلامتی برای سید علی صالحی

--------------------------------------------------------------------------------
برای کسی که نامش را بعد از مرگ به زبان خواهم آورد
نه کم، نه زیاد،
هزار سال تمام
یعنی تمام عمر
تنها زیر پای خود را پاییدم و
از روی خود گذشتم.
تا امروز به برکت کلمات
به عطر آرام آسمان برکشیده شوم.
راه... دشوار بود و
دو دست من
از دعوت خودم به یکی خواب آسوده
خالی تر...!
حیرتا
بیدار نشین شب و روزی
که من بوده ام،
نه جغد به ویرانه ام دیده است و
نه واژه در دهان لال.
من
مقام خاک را
به توتیای نی از نماز ملکوت نوشته ام
تا به یاد آورم که از کجا آمده
چه کرده
و چرا آسمان را در خواب مومنان خسته
مرور می‌کنم.
پا بر خویش نهادن و از خود گذشتن
راه بر آمدن به آبی ها بود
راه رسیدن به آرامش.
من
پا برخویش نهادم و
از خود گذشتم
بی که بر آمدن از آفاق آفتاب را
خواسته باشم.
آبی ها خود به جانب ام آمدند.
آسمان ها، عشق، امید، آرامش
خود به جانب ام آمدند.
نه کم، نه زیاد،
او که
نظر به دعای دردمندان میهن من دارد
پیاله پرده پوش خویش را
به تشنگان چشم به راه باران
خواهد بخشید.

دانلود شعر سید علی صالحی با صدای خسرو شکیباییسیدعلی صالحی در ویکی پدیا
گفتگویی با سید علی صالحی: حضور «اتوريته» در ادبيات يک لطيفه است
سید علی صالحی: مردم گرسنه‌اند، جایزه‌ها را بگذارید برای بعد؛ عزت مردم در اولویت است.

به احترام 30دی سالمرگ مهندس مهدی بازرگان



کرین برینتون بی گمان یکی از شاخصترین نظریه پردازان حوزه جامعه شناسی انقلاب است. وی روند تحول انقلابها را در فرایندی 3 مرحله ای اینطور بازگو میکند: حاکمیت میانه روها_ حامیت تند روها_ ترمیدور.
دولت موقت انقلاب 57ایران مصداق همان حاکمیت میانه روهایی است که برینتون اشاره میکند. رادیکالهای آن هنگام اما متنوع بودند از انقلابیون تعارض یافته با نظام تا انقلابیون موسوم به خط امام.جناح چپ امروز بخشی از همان تندروهای دیروزند همان خط امامی های دیروز. جناح موسوم به راست امروزی نیز که بطور کل از زمره انقلابیون در قالب تشکلی مشخص، خارج است چرا که موجودیتش از دهه70 است که تمیز میابد و البته در اکنونش تیزتر از آنان. هرچند خط رادیکالهای دیروز دهه ای بعدتر در قالب حلقه کیان از بازرگان حلالیت طلبید لیکن سخن چیز دیگری است. برای انقلابیون 57 بازرگان جنس ناجور بود و زمان زمان او نبود.او سخن از قانون گرایی و نظم مدیریتی میگفت و تساهل با اصحاب رژیم پیشین و رعایت اصول دیپلماسی در روابط خارجی را ورد زبان و عمل داشت و اینها برای فضای پر شور آن زمان ناخوشایند و بلکه غربزدگی و عاملیت بیگانه بودن را مینمود. آزادیخواهی بازرگان نزد حاکمیت انقلابی ، ضدانقلابی گری متجلی بود اینگونه شد که به 8ماه نکشیده شاکی از عملکرد سرخود گروههای انقلابی در مدیریت کشور ، استعفانامه اش را نگاشت... و اما تو کرین برینتون عزیز اگر امروز بودی و ایران را در کالبدشکافی انقلابهایت میگنجاندی بی شک تئوریت متفاوت میبود!
عباس نعیمی

كارل گوستاو يونگ - 3

مطالعه کتاب "روانشناسی و دین" نوشته کارل گوستا یونگ ترجمه فواد روحانی هرچند ترجمه جالب و روانی ندارد اما اموزنده است. شناخت بخش از شاکله روحی و روانی انسان و به ویژه "ناخود آگاه جمعی" انسانها.-----------------------------------
يونگ، تأكيد فرويد بر ناهشيار را مي‌پذيرد ولي مفهوم «ناهوشيار جمعي» را به آن اضافه مي‌كند.» ناخودآگاه جمعی نقطه عطفی برای شناخت بیشتر روحیات و روان انسان به حساب می آید که در روان شناسی دوران معاصر تأثیر زیادی داشته و با این نظریه پی برده ایم که کنش ها و رفتارهای ما فقط تحت تأثیر زمانی که ما با دنیای بیرون ارتباط برقرار کرده ایم نیست ، عوامل گذشته نیز به صورت موروثی از گذشته در درون ما وجود داشته که رفتارهای ما را تحت تأثیر قرار می دهد . «از نظر يونگ ناهشيار جمعي، شامل مجموعه‌اي از تجارب نسل‌هاي گذشته است. ناهشيار جمعي برخلاف ناهشيار فردي يا توجه به اجداد مشترك در همه افراد يكسان است اين ناهشياري، بخشي از ميراث انسان و حلقه زنجيري است كه ما را با ميليون‌ها سال تجربه گذشته پيوند مي‌دهد:«اين زندگي رواني، حاصل ذهن اجداد گذشته ما، نحوه تفكر و احساس آنها و نيز نحوه برداشت اين افراد از زندگي، جهان، خدا و انسان است. به نظر مي‌رسد كه وجود اين لايه‌هاي تاريخي منبع باور به تناسخ و به خاطرات زندگي گذشتگان است.
بخش دیگری که یونگ در روانشناسی تحلیلی به ان می پردازد وجود "سایه" است. و ...
بیشتر در وبلاگ http://carljung.blogfa.com/cat-13.aspx

ترانه اي براي وطن


شعري از محمود فرزين


اينجا يه زندونه اسمش شده خونه
زندون بي ديوار اينجا فراوونِ
رنگ گلاي باغ از خاطرم رفته
از بس كه پاييزه از بس زمستونِ

اين ور بيابونِ اون ور سراب آباد
تو اين خراب آباد جغدم نمي خونه

دستا همه سردِ پاها همه خسته
لبها همه بسته دل ها همه خونِ

نه اهل دردي هست نه گرمِ آغوشي
در شهر خاموشي ظلمت يه قانونِ

تصوير ديروز و امروز و آينده
لبهاي بي خنده چشماي گريونِ

رو به فنا ميريم آهسته آهسته
اين كوچه بن بستِ اين خونه ويرونِ

مبهوت و حيرونم باور كنم يا نه
اين خونه ي ويرون عشق من ايرونِ؟

امّا دلاي ما زنده به امّيدِ
اين باغ خشكيده محتاج بارونِ

ده ها کشته در سانحه هواپیمای مسافربری در نزدیکی ارومیه

یک هواپیمای مسافربری خطوط هوایی ایران ایر با بیش از ۱۰۰ سرنشین که از تهران به ارومیه می رفت، در ۱۵ کیلومتری فرودگاه ارومیه دچار سانحه شده که در اثر آن ده ها نفر کشته شده اند.
پزشکی قانونی استان آذربایجان غربی آمار کشته ها را ۷۲ نفر و آمار مجروحان را ۳۳ نفر اعلام کرده است.
مدیر کل پزشکی قانونی گفت که هواپیما ۱۰۵ سرنشین داشته و اینکه کلیه ۱۲ خدمه آن از جمله خلبان کشته شده اند.
به گزارش خبرگزاری رسمی جمهوری اسلامی، ایرنا، حیدر حیدری معاون سازمان امداد و نجات جمعیت هلال احمر پیشتر گفت که تاکنون "۷۰ نفر بر اثر این سانحه کشته و ۳۲ نفر نیز مجروح شده اند."
مقام های ایرانی گفته اند که اکثر مجروحان به بیمارستان "امام رضا" در ارومیه منتقل شده اند.
حوادث هوایی در ایران در یک دهه گذشته
ژوئیه ۲۰۰۹: انحراف هواپیمای ایلیوشین در فرودگاه مشهد و برخورد با دیوار - ۱۶ کشتهژوئیه، ۲۰۰۹: سقوط هواپیمای توپولوف در نزدیکی قزوین - ۱۶۸ کشتهاوت ۲۰۰۸: سقوط هواپیمای بوئینگ در بیشکک (قرقیزستان) -۷۰ کشتهنوامبر ۲۰۰۶: سقوط هواپیمای آنتونوف متعلق به سپاه پاسداران در فرودگاه مهرآباد. ۳۸ کشتهسپتامبر ۲۰۰۶: انحراف و آتش گرفتن هواپیمای توپولوف هنگام فرود در فرودگاه مشهد - ۲۹ کشتهژانویه ۲۰۰۶: سقوط هواپیمای فالکن در نزدیکی ارومیه - ۱۱ کشته از جمله چند فرمانده ارشد سپاهدسامبر ۲۰۰۵: سقوط هواپیمای نظامی ۱۳۰C حامل خبرنگاران در تهران - ۱۱۰ کشتهفوریه ۲۰۰۴: سقوط هواپیمای کیش ایر در شارجه – ۴۵ کشتهفوریه ۲۰۰۳: سقوط هواپیمای نظامی ترابری در جنوب ایران - ۲۷۶ کشتهدسامبر ۲۰۰۲: سقوط هواپیمای آنتونوف ۱۴۰ در مرکز ایران – ۴۶ کشتهمه ۲۰۰۱ - سقوط هواپیمای یاک در نزدیکی ساری - ۲۹ کشته از جمله وزیر راه دولت محمد خاتمی
هواپیمای بوئینگ ۷۲۷ به شماره پرواز 277 که با یک ساعت تاخیر تهران را ترک کرده بود بعد از ساعت ۷:۳۰ شب یکشنبه به وقت محلی دچار حادثه شد.
علت بروز حادثه هنوز معلوم نیست. مقام های متعدد ایرانی ابتدا پس از حادثه گفتند که هواپیما در هوای بد مجبور به فرود اضطراری شد، اما بعدا در تازه ترین گزارش ها از "سقوط" هواپیما سخن گفته شد.
احمد مجیدی معاون مدیریت بحران وزارت راه گفته است که در اثر حادثه هواپیما به چند قطعه شده است.
به گزارش خبرگزاری فارس او گفت که خلبان هواپیما به دلیل "دید پایین" موفق به فرود در فرودگاه ارومیه نشد که "مجبور به بازگشت از این فرودگاه شد که در زمان بازگشت در فرود اضطراری سانحه مذکور رخ داد."
این مقام گفت که یکی از دو جعبه اطلاعات هواپیما پیدا شده است.
خبرگزاری ایرنا در مورد حادثه نوشت: "براساس گزارش های دریافتی این هواپیما برای فرود در موقعیت فرودگاه ارومیه قرار گرفته اما به دلیل شرایط نامساعد جوی موفق به فرود نشده، و پس از دور شدن از فرودگاه برای قرار گرفتن در موقعیت فرود مجدد، به ناگاه از صفحه رادار محو شده است."
پیشتر مجتبی خالدی، کارشناس مسئول مرکز عملیات اورژانس کل کشور، به خبرگزاری های داخلی گفت: "هواپیما .... فرود اضطراری داشته و خلبان از سقوط حتمی جلوگیری کرده، اما منطقه هوایی بسیار بدی دارد."
حیدر حیدری معاون نجات سازمان امداد و نجات جمعیت هلال احمر ایران گفت که هم اکنون ۱۰۰ نفر مامور امدادی این جمعیت با ۲۰ دستگاه آمبولانس و خودروی نجات مشغول کمک به آسیب دیدگان هستند.
به گزارش خبرگزاری فارس استاندار آذربایجان شرقی گفت که هواپیما در یکی از باغ های ناحیه به زمین نشست.
پیشتر واحد مرکزی خبر به نقل از مدیر کل ستاد بحران استان آذربایجان غربی گزارش کرده بود که "این هواپیما با یک ساعت تاخیر از تهران به مقصد ارومیه در پرواز بوده است."
او علت بروز این سانحه را اوضاع نامساعد جوی و مه شدید عنوان کرد.
آلبوم عکس: سقوط هواپیمای ایران ایر در نزدیکی ارومیه
منبع:http://www.bbc.co.uk/persian/iran/2011/01/110108_l34_iran_plane_crash.shtml

۱۳۸۹ دی ۱۸, شنبه

كارل گوستاو يونگ - 2

یونگ‌ در باب‌ دین، بیش‌ از هر موضوعی‌ سخن‌ گفته‌ است، زیرا همان‌ گونه‌ که‌ وی‌ اشاره‌ می‌کند «بی‌تردید، دین‌ یکی‌ از قدیمیترین‌ و عمومی‌ترین‌ تظاهرات‌ روح‌ انسانی‌ است». در مجموعة‌ آثار نوزده‌ جلدی‌ وی‌ کمتر رساله‌ای‌ را می‌توان‌ یافت‌ که‌ در باب‌ مسائل‌ مربوط‌ به‌ دین‌ به‌ طور کامل‌ مسکوت‌ باشد. برخی‌ از آثار وی‌ در این‌ موضوع‌ اهمیت‌ فراوانی‌ دارد که‌ به‌ اختصار هر یک‌ را گزارش‌ می‌کنیم:- خاطرات، رؤ‌یاها و اندیشه‌ها. این‌ اثر زندگینامة‌ خود نوشت‌ او است‌ که‌ به‌ تعبیر آنی‌ یلایافه وصیت‌ نامة‌ مذهبی‌ یونگ‌ است. وی‌ در این‌ اثر از تجربه‌های‌ قدسی‌ خود به‌ وفور سخن‌ گفته‌ است. لحظات‌ سرشار از تجربة‌ حضورارادة‌ الهی‌ که‌ یونگ‌ خود را بی‌ اراده‌ در معرض‌ آن‌ می‌یابد، باز خورد منفی‌ وی‌ با کلیسا و کشیشان، نقدِخداشناسی‌ متألهان‌ و فیلسوفان‌ نیز در همین‌ اثر آمده‌ است. رساله‌ای‌ مختصر و خواندنی‌ در باب‌ زندگی‌ پس‌ از مرگ‌ نیز از ضمایم‌ همین‌ کتاب‌ است.- روان‌ شناسی‌ و دین‌ (1938). مجموعة‌ سه‌ گفتار یونگ‌ به‌ سال‌ 1937 در دانشگاه‌ ییل‌yale امریکا است. یونگ‌ در خاطرات‌ تذکر می‌دهد که‌ پرداختن‌ به‌ روابط‌ میان‌ روان‌شناسی‌ و دین‌ از وجوه‌ اساسی‌ کار وی‌ است. این‌ اثر با مقدمة‌ کوتاهی‌ در تعریف‌ دین‌ آغاز می‌شود و در سه‌ فصل‌ به‌ طرح‌ مساله‌ می‌پردازد: فصل‌ نخست‌ دیباچه‌ای‌ دربارة‌ مسائل‌ روان‌شناسی‌ عملی‌ و روابط‌ آن‌ با دین،فصل‌ دوم‌ به‌ بحث‌ از حقایق‌ محسوسی‌ می‌پردازد که‌ حاکی‌ از وجود یک‌ فعالیت‌ اصیل‌ مذهبی‌ در ناهشیاری‌ هستند.فصل‌ سوم‌ به‌ شناخت‌ رمز و نشانه‌های‌ مذهبی‌ ناشی‌ از جریانات‌ ناهشیار می‌پردازد. تأملات‌ روش‌ شناختی‌ یونگ‌ در دین‌ شناسی‌ از منظری‌ روان‌شناختی‌ در این‌ کتاب‌ آمده‌ است.
- پاراسلیسکا «Paracelsica» 1942. این‌ اثر نیز مانند روان‌شناسی‌ و دین‌ به‌ بحث‌ دربارة‌ دیدگاه‌ فرد به‌ جهان‌ و روابط‌ میان‌ روان‌شناسی‌ و دین‌ می‌پردازد. یونگ‌ می‌گوید: از طریق‌ پاراسلیسوس‌ توانستم‌ طبیعت‌ کیمیاگری‌ را در ارتباط‌ با دین‌ و روان‌شناسی‌ و یا به‌ عبارت‌ دیگر، کیمیاگری‌ را در قالب‌ یکی‌ از صور فلسفة‌ دینی‌ مورد بحث‌ قرار دهم»24.-روان‌شناسی‌ و کیمیاگری‌ 1944. یونگ‌ در این‌ اثر برون‌ شدی‌ از باز خورد متضاد خود با دین‌ پیدا می‌کند. وی‌ طرحی‌ رابرای‌ بازسازی‌ اندیشة‌ دینی‌ و قرائت‌ جدید از دین‌ مسیحیت‌ در این‌ اثر ارائه‌ می‌کند که‌ بیش‌ و کم‌ صبغة‌ الهیات‌ نوین‌ نیمة‌ اول‌ قرن‌ بیستم‌ را داراست. «طبیعی‌ است‌ که‌ من‌ باید دایماً‌ در ذهن‌ خود مساله‌ مربوط‌ به‌ رابطة‌ وجوه‌ نمادین‌ ناهشیار را با مسیحیت‌ و به‌ همان‌ ترتیب‌ با سایر مذاهب‌ مورد تعمق‌ قرار می‌دادم. من‌ نه‌ تنها در را به‌ روی‌ پیام‌ مسیحیت‌ باز می‌گذارم، بلکه‌ آن‌ را برای‌ انسان‌ غربی‌ از اهم‌ مسائل‌ می‌دانم. به‌ هر حال‌ باید این‌ پیام‌ را در پرتوی‌ جدید و هماهنگ‌ با تغییراتی‌ نگریست‌ که‌ روح‌ معاصر به‌ وجود آورده‌ است، زیرا در غیر این‌ صورت‌ از زمانه‌ دور می‌افتد و بر تمامیت‌ انسان‌ اثر نمی‌کند... من‌ از اصول‌ عقیده‌ به‌ تثلیث‌ و نص‌ نماز عشای‌ ربانی، تعبیری‌ روان‌ شناختی‌ کردم. تلاش‌ من‌ به‌ لحاظ‌ ایجاد ارتباط‌ میان‌ روان‌ شناسی‌ تحلیلی‌ و مسیحیت‌ نهایتاً‌ [در این‌ کتاب] به‌ طرح‌ مسأله‌ مسیح‌ در قالب‌ فردی‌ که‌ از چارچوب‌ روان‌ شناسی‌ باید به‌ وی‌ نگریست، منجر شد. »- ایون‌.Aion یونگ‌ در این‌ اثر بی‌توجه‌ به‌ نظایر گوناگون‌ تاریخی، مساله‌ مسیح‌ را همچنان‌ به‌ بحث‌ می‌آورد. متعلق‌ اصلی‌ بحث‌ رابطة‌ شخصیتی‌ مسیح‌ باروان‌ شناسی‌ است‌ و هدف‌ نوشتار نشان‌ دادن‌ تحول‌ مضمون‌ مذهبی‌ است‌ که‌ در طول‌ قرون‌ متمادی‌ ادامه‌ یافته‌ است. البته‌ مساله‌ مربوط‌ به‌ شخص‌ تاریخی، عیسای‌ انسان، نیز به‌ میان‌ آمده‌ است. یونگ‌ موضوع‌ این‌ اثر را روان‌شناسی‌ مسیحیت‌ خوانده‌ است.- پاسخ‌ به‌ ایوب‌ 1952. همان‌ گونه‌ که‌ یونگ‌ یاد آور شده‌ است‌ ریشة‌ درونی‌ این‌ اثر را باید در ایون‌ یافت. «در آنجا به‌ روان‌ شناسی‌ مسیحیت‌ پرداخته‌ام‌ و ایوب‌ نوعی‌ پیش‌ تصور مسیح‌ است. حلقة‌ ارتباط‌ این‌ دو عقیده‌ به‌ رنج‌ است» این‌ کتاب‌ را می‌توان‌ از آثار مهم‌ در تاریخ‌ مساله‌ کلامی‌ «شرور» دانست. مساله‌ شرور برای‌ یونگ‌ از نوجوانی‌ مطرح‌ بوده‌ است‌ و تجربة‌ اولیه‌ وی‌ از شرور به‌ رویایی‌ بر می‌گردد که‌ وی‌ در سه‌ سالگی‌ آن‌ را دیده‌ است. او بر مبنای‌ نظریة‌ اپوزیستی‌ خود بر وجود شر‌ در جهان‌ آفرینش‌ تاکید کرده‌ است. وی‌ در تحلیل‌ مساله‌ شرور با کسانی‌ که‌ شرور را امور عدمی‌ یا پنداری‌ می‌انگارند هم‌ مشرب‌ نیست. از نظر وی‌ مقتضای‌ توحید نفی‌ اهرمن‌ و مقتضای‌ عقل‌ نفی‌ معدوم‌ انگاری‌ شرور است. پس‌ شرور حقیقتاً‌ وجود دارند اما نباید آنها را به‌ خالق‌ جداگانه‌ای، مانند اهرمن، نسبت‌ داد.وی‌ بر این‌ اساس‌ در صدد یافتن‌ پاسخِ‌ شایسته‌ بر پرسش‌ پرشور ایوب‌ از یهوه‌ - خدای‌ یهود - است، به‌ این‌ مضمون‌ که‌ چرا این‌ همه‌ بلایا بر من‌ بی‌ گناه‌ و با وفا نازل‌ می‌کنی؟ جستار وی‌ از طریق‌ تأمل‌ در صفات‌ خدا و مقایسة‌ اوصاف‌ باری‌ تعالی‌ نزد یهودیان و مسیحیان‌ انجام‌ می‌شود. به‌ همین‌ دلیل، این‌ اثر علاوه‌ بر مساله‌ سنتی‌ شرور در خصوص‌ مساله‌ نوین‌ تحلیل‌ گزاره‌های‌ کلامی‌ نیز نکات‌ قابل‌ تأملی‌ را عرضه‌ می‌کند.هانری‌ کربن، تعلیقه‌ای‌ مفصل‌ بر این‌ اثر نگاشته‌ است. ملاحظات‌ انتقادی‌ و تکمیلی‌ وی‌ را یونگ‌ پذیرفته‌ است. خلاصة‌ ملاحظات‌ کربن‌ در ضمیمة‌ ترجمة‌ فرانسوی‌ کتاب‌ آمده‌ است‌ و مترجم‌ فارسی‌ کتاب‌ نیز چکیدة‌ آن‌ را آورده‌ است.
- چهار صورت‌ مثالی. این‌ اثردر اصل‌ برگرفته‌ از رسالة‌ صور مثالی‌ و وجدان‌ ناهشیار جمعی‌ (فصل‌ اول‌ جلد نهم‌ مجموعه‌ آثار) است‌ که‌ به‌ این‌ عنوان‌ به‌ زبان‌ فارسی‌ منتشر شده‌ است. یونگ‌ در این‌ اثر به‌ بحث‌ از چندین‌ ریخت‌ کهن‌ پرداخته‌ است: مادر، ولادت مجدد، روح‌ و مکار. وی‌ ناهشیار جمعی‌ را به‌ منزلة‌ راهی‌ فراتر از تحصل‌ گروی‌ تجربی‌ و عقل‌ گرایی‌ محض‌ اخذ کرده‌ است‌ تا با تأمل‌ در اسطوره‌ها به‌ افقهای‌ لایتناهی‌ انسانیت‌ راهی‌ یابد. در بحث‌ از ولادت‌ مجدد، تجربه‌های‌ دینی‌ مورد بررسی‌ قرار می‌گیرد. بخش‌ سوم‌ تحلیل‌ یونگ‌ از سورة‌ کهف‌ (قرآن‌ مجید) را دربردارد. «در این‌ باب‌ چهره‌ای‌ را که‌ به‌ عنوان‌ نمونه‌ برگزیده‌ام‌ در عرفان‌ اسلامی‌ نقش‌ موثری‌ دارد و آن‌ خضر (ع) یا همیشه‌ سرسبز است. او در سورة‌ هیجدهم‌ قرآن، سورة‌ کهف، ظاهر می‌شود. کل‌ این‌ سوره به‌ راز ولادت‌ مجدد اختصاص‌ دارد.»
منبع: در آمدی بر دین شناسی یونگ - دکتر احد فرامرزقراملکی

۱۳۸۹ دی ۱۷, جمعه

براي سيد محمد خاتمي


هر بار كه سيد محمد خاتمي از انتخابات مي گويد ، چهارستونِ استبداد مي لرزد . ضربه اي را كه انتخابات 2 خرداد بر پيكر استبداد وارد كرد ، فراموش شدني نيست . از آثار اين ضربه ي كاري است كه « از هراس شان ، حمله مي كنند » و به بهانه ي سالروز تجمعي سازمان يافته و كم تعداد و فرمايشي ؛ تندرو ترين و هتاك ترين عملگان استبداد را به ميدان آورده اند و نوميدانه بر رهبر اصلاحات تاخته اند ؛ شايد زحمتِ تقلب را كم كنند و انتخابات را چون مناظره هايشان بي رقيب برگزار كنند .
هنوز به خود نيامده اند و نمي دانند كه برگزار كنندگان انتخابات 88 ، چنان خبط بزرگي را مرتكب شده اند كه از آن روز ، اسم بردن از انتخابات دلِ شير مي خواهد . مردم ما به « مجريان و ناظران و متوليان انتخابات » چنان بي اعتماد شده اند كه هر آن ممكن است در «اصل انتخاب كردن » و «تاثير برسرنوشت خويش » ترديد كنند . اين بي اعتمادي چنان گسترش يافته است و متوليان امور در ساليان اخير چنان «بد كرده اند » كه هر آدم معتبري هم بخواهد از انتخابات بگويد ، مردم هنوز سخنش را نشنيده ، فرياد مي زنند كه : كدام انتخابات ؟ كدام صندوق ؟ كدام برگه ؟ كدام راي ؟ حتي اگر اين فرد سيد محمد خاتمي باشد كه معتمدترين فرد به گواهي انتخابات ِ رسمي است و حتي اگر اين سخنان ، سخن از « شرايطِ حضور در انتخابات » باشد .
جوان دلسوخته اي در يك از شبكه هاي اجتماعي در واكنش به اين سخنان ، خطاب به آقاي خاتمي نوشته بود كه « ما به احترام و اعتماد به شما حاضر به شركت در انتخابات هستيم ، آيا شما ضمانت مي كنيد كه دوباره راي مان را ندزدند ؟ » ديگري پرسيده بود « آقاي خاتمي اصلاً خبر گرفته اي و آيا مطمئني كه باز هم انتخاباتي برگزار مي شود ؟ » و تند زبانِ جگر سوخته اي هم گفته بود : « سيد ! آيا قول مي دهي كه اين بار رايمان را پس بگيري ؟! »
اما ؛ هنرِ مردان بزرگ كه تنها كارهاي بزرگ نيست . گاهي هنر آنان با « شنيدن و تحمل كردن » همين سخنان تند و تلخ نمايان مي شود و سيد محمد خاتمي هم نشان داده است كه به خوبي از عهده ي اين مهم بر مي آيد . اين نخستين هزينه اي نيست كه «منادي گفتگو » براي ترويج عقلانيت سياسي مي پردازد و اين نخستين «بارِ سنگيني » نيست كه خاتمي بر مي دارد و اين « نخستين باري » نيست كه خاتمي جورِ « متوليان امور » را مي كشد . 8 سال صاحب دولتي خاتمي ، شاهد گويايي بر اين همه بزرگي و جوانمردي و بزرگ منشي است . 8 سالي كه هر 9 روز آن با يك بحران مي گذشت ؛ بحران هايي كه قتل هاي زنجيره اي تنها يكي از آن ها بود .
«همگان مي دانند » كه اين نخستين باري نيست كه محبوب ترين و مردمي ترين رئيس جمهور تاريخ ايران ، از « شرايط لازم » براي حضور در انتخابات مي گويد و بر « آزادی زندانیان سیاسی » ، « اجرای کامل قانون اساسی » و « تضمین انتخابات آزاد » تاكيد مي ورزد . سخنان ارجمندِ خاتمي ، نشان مي دهد كه اعتماد 8 ساله و مدام ملت به او بي دليل نبوده است ، كه ثابت كرده است جز صلاح ملت نمي خواهد و به رغم مدعياني كه « ملت را ابزارِ دولت » مي خواهند ، جز از زبانِ ملت سخن نمي گويد . اگر با همه ي ناملايمتي ها ، بد اخلاقي ها ، خشونت ورزي ها ، بي قانوني ها و با همه ي « نامردمي ها » هنوز هم سيد محمد خاتمي «آگاهانه و بزرگوارانه » از « قانون اساسي و از لزوم سلامت انتخابات » مي گويد ، نشان دهنده ي اين است كه مردانِ بزرگ هيچ گاه «راه » را گم نمي كنند و به دام بي قانوني هاي قانون گريزان نخواهند افتاد و دعوت خشونت طلبان را لبيك نخواهند گفت .
كساني كه بر اعتدال و اخلاق و قانون مداريِ خاتمي مي شورند ، بهتر است پيش از هر چيز نسبت خود را با مردم و ملت «مستند » سازند و آن گاه بگويند به زعم آنان ، خواسته ي ملت چيست و راهكارشان براي تحقق خواسته ي ايرانيان چيست؟ آيا آنان نيز با صفار هرندي هم عقيده اند و براي تغيير ، مردم را به خشونت و انقلاب دعوت مي كنند ؟ مگر نه اينكه ملت ما جز استقلال و آزادي و جمهوري و اسلام چيزي نمي خواهد و مگر نه اينكه تحقق قانوني اين خواسته ها راهي جز بازگشت به روح قانون اساسي و رجوع به صندوق هاي راي ندارد ؟ مگر جنبش اصلاحات بر همين خواسته نروييد و سوال اساسي جنبش سبز « راي ما كجاست » نبود ؟ مگر شهيدان سبز غير از اين مي خواستند و مگر مير حسين « عبور از قانون اساسي را پرتاب به تاريكي نخوانده است ؟ مگر شيخ مهدي خود را صاحب اصلي نظام و انقلاب نمي داند و مگر مراجع تقليد و عقلا و دلسوزان ملت غير از اين سخني داشته اند ؟
كساني كه سخنان حكيمانه ي سيد محمد خاتمي را بر نمي تابند ، لختي تامل كنند و اندكي بيانديشند . آن وقت خواهند شنيد كه چند ساعت نگذشته از سخنان خاتمي ، چگونه «دشمنان انتخابات » و « رقباي قانون شكن و قانون گريز » و « اصحاب خشونت » از آبي كه در خوابگه شان ريخته شده است چگونه به هراس افتاده اند . دلسوزان ملت بهتر است چشم باز كنند تا ببينند چه كساني با شنيدن « بسم الله » خاتمي بر « شرايط انتخابات » بلافاصله غوغا از سر گرفته اند و امروز و فرداي خود را خطر ديده اند .
باري ، سيدمحمد خاتمي را جز «درد مردم » غمي نيست و او بهتر از هركس به « هم نوايي استراتژيك » و « اتحاد فرهنگي » قانون شكنان و خشونت ورزان آگاه است . منادي گفتگوي تمدن ها ، سال هاست كه « آبرو و وجودش » را بر سر « گفتگو و عقلانيت سياسي » گذاشته است . برماست كه وجودش را پاس بداريم و با سيد محمد خاتمي آبروداري كنيم .
سارا زرتشت
http://www.rahesabz.net/story/30296

۱۳۸۹ دی ۱۴, سه‌شنبه



1961ـ1875فرويد زماني يونگ را جانشين مسلم خود در جنبش روانكاوي مي‌دانست. فرويد از او به عنوان «جانشين و وليعهد من» ياد كرده بود (به نقل مك گواير، 1974، ص. 218). هنگامي كه رشته دوستي آن دو در 1914 گسسته شد، يونگ آنچه را كه روانشناسي تحليلي مي‌ناميد آغاز كرد كه به كلي با نظريه فرويد تفاوت داشت.
زندگي نامه يونگ در http://library51.blogfa.com/post-526.aspx

انتقام عاشورایی

امام باقر (ع) هم نوه امام حسن (ع) بود و هم نوه امام حسین (ع). مادرش فاطمه دختر فاضله و اندیشمند امام مجتبی (ع) بود و این مزیتی منحصر به فرد برای این کودک ۴ ساله می توانست باشد. اما رسوخ تفکر مرجئه در میان مسلمین، سبب شد که اطاعت از حاکم عیاشی چون یزید را فرض بدانند و شورش بر او را خروج بر حاکم مشروع اسلامی قلمداد کنند.مرجئه که تحت حمایت های معاویه در میان اکثریت توده ها رسوخ کرده بودند خلافت بنی امیه را تقدیر الهی می دانستند و اعتراض به ظلم های فرزند هند جگرخوار را اعتراض به تقدیر محتوم الهی! این چنین مردمی در برابر هتک حرمت خانواده پیامبر سکوت پیشه کردند و حتی از نگاه انسانی هم نتوانستند به فاجعه عاشورا بنگرند و از حقوق کودکان وزنان بی دفاع خاندان پیامبرشان پاسداری کنند. چرا که شورش بر حاکم اسلامی موجب غضب خدا می شد!
در چنین جامعه ای بود که امام سجاد (ع) وارث مظلوم ترین شهید تاریخ اسلام شد و به قول دکتر شریعتی در «دوره نتوانستن ها» سه دهه زندگی کرد و به بهترین وجهیتوانست اقلیت عاشورایی را در دوره گذار رهبری کند. اما امام سجاد (ع) همانگونه که نتوانست حرف بزند، مبارزه کند و یا همچون پدرش و عمویش شیعه را به مهم ترین چالش دستگاه خلافت تبدیل کند، حتی نتوانست از جانیان روز عاشورا انتقام بگیرد. به دلایلی نه از شورش نافرجام توابین حمایت کرد و نه از قیام خانمان برانداز مختار.
اما آن کودک ۴ ساله بهترین فرصت را برای گرفتن انتقام پیدا کرد. او ۳۸ ساله بود که امام شیعه شد و نزدیک دو دهه فرصت یافت تا به بهترین شیوه از قاتلان حسین انتقام بگیرد. آن کودک ۴ ساله عاشورایی نه مثل سلیمان بن صرد خزاعی دست به شورش حساب نشده و ناکام زد و نه مثل مختار و کیسانیه دستش را به خون کثیف ابن سعدها و ابن زیادها آلوده کرد. انتقام فقط به خون ریختن و سر بریدن نیست. بهتر است بنیان ظلم وظالم را با گسترش دانش و آگاهی متزلزل کرد. می توان با آموزش و پروش واقعی و اصولی به نبرد با دستگاه ظالم خلافت برخاست.
و آن کودک ۴ ساله عاشورایی این گونه از فرهنگ حاکم بر سپاه عمر بن سعد انتقام گرفت و همراه با فرزند گرانقدرش طلایه دار یک جنبش بزرگ فرهنگی و علمی در جهان اسلام شد
از وبلاگ تورجان با اندکی دستکاری

خشک آمد کشتگاه من

خشک آمد کشتگاه من
در جوار کشت همسايه
گرچه می‌گويند : « می‌گريند روی ساحل نزديک
سوگواران در ميان سوگواران. »
قاصد روزان ابري، داروگ! کی می‌رسد باران؟
بر بساطی که بساطی نیست
در درون کومه‌ی تاریک من که ذره‌ای با آن نشاطی نیست
و جدار دنده‌های نی به دیوار اطاقم دارد از خشکیش می‌ترکد
- چون دل یاران که در هجران یاران -
قاصد روزان ابری،
داروگ! کی می‌رسد باران؟

در ادامه مطلب

هر زمان خر مهره را با دُر برابر مي كنند

محمد رضا رحيمي:در سوریه در شهر تاریخی بصرا یکی از مسلمانان به من گفت که من معتقدم اگر بنا بود بعد از پیامبر، پیامبری بیاید، آن احمدی نژاد بود و این ابراز احساسات برای ما افتخار بزرگی است.(منبع)
* و اكنون معجزه اي ديگر:
ادعای استاندار درباره دیوار و عکس احمدی نژاد!


* يا رب اين نودولتان را بر خودشان نشان.....

۱۳۸۹ دی ۵, یکشنبه

با شیخ شهر گوی

غزل منتشر نشده ای از دکتر عبدالکریم سروش

با شیخ شهر گوی

در گفتگوی خویشم و در جستجوی خویش
هیچ آرزوم نیست به جز آرزوی خویش

در غربتم ، سپرده به بیگانگان وطن
هنگام رجعت است زغربت به کوی خویش

عمریست بر کناره دریا نشسته ام
تا آب رفته باز رسانم به جوی خویش

آیینه وار روی به بیگانه تا به کی ؟
آیینه ای به دست کنم روبروی خویش

ما را به غمگساری خصمان امید نیست
"لا تقنطو"ی خویشم و "لا تحزنو" ی خویش

با شیخ شهر گوی که ظالم به چه فتاد
تا سنگ تجربت نزند بر سبوی خویش

نا شسته روی و پشت به محراب و بی حضور
خیز ای فقیهِ مدرسه نو کن وضوی خویش

اکنون که آبروی شریعت بریختی
برگرد سوی خانه پی آبروی خویش

ما نیز جامه های کرامت رفو کنیم
تا جامه عاریت نکنیم از عدوی خویش

شرط است کز سراب شریعت چو بگذرم
تر سازم از شراب حقیقت گلوی خویش

مهرماه 88

۱۳۸۹ آذر ۳۰, سه‌شنبه

شمعی بباید این شب یلدا را

شب یلدا نزدیک است. این رسم پابه جا از هجمه تاریخ.
بار دیگر باید دست به دامان یلدا باشیم برای گره زدن به تاروپود ایران و ایرانی
در همه این فراز و فرود تاریخ رسم ها و ایین های ملی و پاسداشت روشنی ها و نیکی ها بوده که این پهناور میهن را یک ملت ساخته است.
سخن گفتن من از نقش اینان زیاده گوییست اما برایم جالب است تا نقش ایین ها از جمله شب یلدا را در تقویت روحیه همبستگی ایرانیان به نظاره بنشینم.
ایرانیانی که درگوشه ای داغدار حوادث تروریستی چابهار
.در گوشه ای مغضوب زمین لرزه کرمان.
در پهنایی گرفتار خشکسالی.
در گلستانی گرفته در آتش.
در شهرهایی مملو از دود.
در سفره ای اغشته به بوی نفت.
و بد تر از همه در فضایی غبار الود مهر و ماه
اما به قول سعدی :
باد آسایش گیتی نزند بر دل ریش صبح صادق ندمد تا شب یلدا نرود
صحبت از احتمال گراني نان بود.
يكي مي گفت:
به زودي
همه ي مردم نان را به نرخ روز خواهند خورد.