۱۳۸۹ مرداد ۲۷, چهارشنبه

مناجات نامه

کُفر می گفتم،
نیمه شب...
کُفر می گفتم،
جهان را...
آفرینش، این هستیِ روشن!!
نیمه شب
فریاد می کردم؛
خـدایـا!!!
خسته ام از ظُلمت روز،
از رنجِ بیمارِ خُفته در بستر...
خسته ام
از زجّه های مادر
و
ربّنای پدرِ پیر...
کُفر می گفتم،
نیمه شب،
خالقت را..
. هستی ات را!!! ...
کُفر می گفتم.
فریاد می کردم،
در این نیمه شب خاموش،
"خدایی هست"؟...
"سارا آرامش"بر گرفته از وبلاگ رهاتر از بودن

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر