در سالهای طلایی مطبوعات ایران در دوره اصلاحات، ابراهیم نبوی که در چند روزنامه و مجله طنزنویسی میکرد و به ویژه ستونهای طنز او در روزنامههایی به سردبیری شمسالواعظین هواخواهان بسیاری داشت؛ در پیغامی به ابوالفضل زرویی نصرآباد خبر میدهد که شمسالواعظین قلم طنز او را بسیار پسندیده و به زرویی پیشنهاد می دهد که در یکی از روزنامههای اصلاحطلب ستون طنز روزانهای به راه اندازد. ابوالفضل زرویی در پاسخ، مثنوی بلند طنزآمیزی برای نبوی میفرستد که سالها بعد توسط نبوی به طور عمومی منتشر شد. زرویی در این مثنوی ضمن یادآوری شرایط زمانه، پیشبینی میکند که همین آزادی نسبی مطبوعات هم دیری نخواهد پایید و به زودی بساطش جمع خواهد شد. علاوه بر این او با زبانی شیرین و نمکین تحلیلی هم از وضعیت مطبوعات، طنزنویسی سیاسی و مطبوعاتی و مشکلات پیش رو ارائه میدهد که هنوز هم با گذشت بیش از ده سال از تاریخ سروده شدن خواندنی و تامل برانگیزند. این شعر به نقل از سایت شخصی آقای زرویی در ادامه میخوانید.
برای دوست عزیزم سید ابراهیم نبوی -حفظه الله فی الدارین-
خدمت مستطاب ذوالتکریم / حضرت شیخ ،سید ابراهیم
به تو از جانب تمامی خلق / یک « سلام علیکم » از ته حلق
یک « سلام علیک » طولانی / سرش این جا ، تهش بریتانی
یک « سلام » قرین به سوز جگر / چون سلام شیوخ بر منبر
بعد اظهار دوستی و سلام / دارد این بنده ، چار پنج کلام
تو که در طنز صاحب نظری / مگر از کار ملک بیخبری ؟
طنز گفتند ، پایه میخواهد / نقد پر مایه ... میخواهد
در جهانی که مایهاش سختی است / ... هم از ادات بدبختی است
شد بسی آدم گرانمایه / کله پا با هزار من ...
[صحبت از ... است و شیرین است / شعر ...ی که گفتهاند این است!]
تو در این روزگار وانفسا / داخل باغ نیستی ، چه بسا
شده در خطبههای آدینه / هتک اهل قلم ، نهادینه
فی المثل شخص « اکبر گنجی » / - گرچه از حرف بنده میرنجی -
میشود عاقبت هدر ، خونش / میگذارند دست کم ، ...
- اکبر گنجی آشنای من است / یار دیرین و با وفای من است
میکنم کیف از نوشتهی او / صحبت تازه و برشته او
مینویسند ، حیف ، بعد عدم / روی گورش « شهید راه قلم » !-
آن چنان مرگ و این چنین مرده / هر که گفته شهید ... خورده!
***
تو که در نقد و طنز ، استادی ، / نه که از هفت دولت ، آزادی
مینویسی در آریا و نشاط / تند و بیاحتیاط و با افراط
به خیالت که توی سوئیسی / که خودت ، دلبخواه بنویسی
تو که یک دفعه ، پنج - شش هفته / چوب در پاچهات فرو رفته
تو که زندان کشیدهای اخوی / طعم آن را چشیدهای اخوی
میرسد ناگهان یکی الکی / از همین بچههای « دهنمکی »
مینماید تو را میان گذر / امر معروف و نهی از منکر
-آلت فعل او زبان خوش است / رویش البته یکی کمی ترش است
میشود بیخت از زمین کنده / میروی لای دست « پوینده »
***
بود رانندهای زمان قدیم / شوفر خط شوش - شابدولعظیم
در وصيت نوشت با فرزند / که بیا بشنو از پدر ، این پند
گرمسافر تو را کند تحسین / که : « برو تندتر » نکن تمکین
میل دارد هر آدمی لابد / که رسد زودتر به مقصد خود
تو به گفتار خلق ، گوش نده / برو آهسته ، گاز توش نده
اسب شد مبتلا به جفتک و ... / اشتر آهسته میرود شب و روز
رفتم آهسته بنده تا مادرید / تند رفت آن یکی به قم نرسید
***
خانمی دوستدار شعر و سرود / از قضا پیش بنده آمده بود
گفتمش« بحث شعر ، شیرین است / ویژگیهای شعر خوب، این است:
محکم و آبدار و پا برجا / گرم و احساسی و بلند و رسا »
خانم از گفتههای من رنجید / سرخ شد ، بعد از آن که لب ورچید ،
گفت : ای بی حیا ، چه پررویی! / وصف ... است این که میگویی !
هر کسی حرف را - غنی و فقیر- / می کند طبق میل خود تفسیر
بالاخص طنز را که هست مدام / پر از ایهام و نکته و ابهام
گر نویسی زکفش و دمپایی / باز برمیخورد به یک جایی
شب ، نویسی زآدمی مرده / صبح ، بینی به « زنده » بر خورده
***
در مذمت اهل زمانه گوید - لعنهم الله
نشوی شادمان ، اگر گه گه / خلق گویند بهبه و چهچه
این جماعت که شاد و خندانند / داخل آدمت نمیدانند
آن که میگفت : «آفرین پسرک » / گوید از مبتلا شوی « به درک» !
آن که گوید : « دم فلانی گرم » / گوید آن روز باشه ،« دندش نرم» !
باشد اکنون به نرخ زر ورقت / توی زندان « قصر » ،... لقت
***
در حکایت شمس الواعظین ، کی جان به در برد و رجوع به حکایت شیرین ...
گفته بودی جناب «شمس الوا» / که « عظین » اش نشد در آنجا ، جا-
چرت و پرت مرا پسندیده / به افاضات بنده ، خندیده
خود ایشان ، کنار دفتر توس / متهم شد به خائن و جاسوس
حضرتش ، وقت آمدن سر کار / شد مواجه به لشکر « انصار »
اندر آن تنگنای بیم و امید / ریش او هم به داد او نرسید
آن یکی ، یا یکی از افرادش / سر پایی ، نمود ارشادش
زان وقایع ، اگر چه جان در برد / لیکن البته چند مشتی خورد
آن برادر اگر چه مشت زدش / کرد مردی ، نزد به جای بدش !
لطمه اصلا به پایهاش نزدند / هیچ مشتی به ...اش نزدند
مانده آن مشت هم به طالع سعد / مطمئنا برای دفعه بعد !
به چه دردی ، بگو که فیالغایه / میخورد سر دبیر بی... !؟
در فواید ... و لزوم محافظت از آن فرماید:
مردمان را در این جهان ، فرزند ! / نیست چون ... چیزی ارزشمند
مرد را در جهان ز خشک و ز تر / نیست چیزی ز ...ـایه واجبتر
ران مرغ آیت لوندی اوست / «تخم» او ، رمز سربلندی اوست
پیش فرزانگان ز عصر حجر / دنبلان بوده از جگر بهتر
گر کنی همنشین با نخودش / تره هم میرود به تخم خودش
هی به تخمت حواله دادی مفت / تخم اگر بشکند چه خواهی گفت ؟
گر نخواهی رسد به ... خراش / حافظ بیضهی حکومت باش !
***
در اعتذار و ختم کلام فرماید:
الغرض ، بنده خیر خواه تو ام / مخلص لطف گاه گاه توام
«سین ، الف ، نونِ » مهربان منی / نور چشمی ، عزیز جان منی
یک کمی تند میروی گاهی / ورنه خوبی ، گلی ، ملی ، ماهی
شعر ما باعث مرارت شد / عذر میخواهم ار جسارت شد
بهر تعظیم میشود دولا / دوستار صمیمیات « مُلا* »
------------------
* تخلص زرویی منبع آي طنز http://www.itanz.net/2010/06/post_220.php
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر