۱۳۸۹ شهریور ۱۰, چهارشنبه

ه وردار نگر دار

چند شبی است با پدر مرتب به دیدارش می رویم. با صدایی مضطرب از شنیده ها و دیده هایش می گوید. گاهی سکوت میکند و گاه از خاطرات گذشته می گوید. از جنگ های اوستا حیدری ۴۰-۵۰ سال قبل . از کشته شدن اوستا حیدر در میدان توی ده و ... .این شبها مادر بزرگم خواب ندارد.
این شب ها مردم تعدادی از محل های بیدگل روی ارامش ندارند. در این میان کهن سالانی که خاطرات تلخی از این نزاع ها دارند بیش از سایرین نگرانند. با نگاهی به گذشته تلخ شهرمان و سابقه نامطلوب و نتایج آن بیشتر می توان به این نگرانی ها پی برد. هنوز که هنوز است ریشه بخشی از توسعه نایافتگی بیدگل را باید در ان سالهای سیاه جستجو کرد. چه بسیار خانواده های اصیلی که از این شهر رفتند و چه کلاه ها که سرمان رفت و ...
همین چند شب قبل بود که گروهی (نه اندک) داخل میدان ریختند. همین چند روز قبل بود که گروهی دیگر قمه بسته و چماق به دست در خیابانها رژه می رفتند. یکی از شاهدان میگفت که چفیه سیاه و شلوار سیاه دارند مثل سربازان جومونگ.! ادم چه بگوید؟
این الگویی است که سیمای ضرغامی طی این سالها به خوردمان می دهد. هر نوجوانی خود را شمشیر به دست و ماجراجو میابد. بعد هم می نشینند در سیمای ۴ و نقد سریال پخش نشده لاست می کنند و می گویند بد است نبینید. از این مسخره تر می شود؟.
اقایانی که چراغ به دست میگیرند و کورسو کورسو زندگی شخصی افراد را زیرو رو می کنند ببینند در گذشته چه نقطه خاکستری یا تاریکی داشته اند تا هزار مشکل برایش بتراشند تا فردی را از نوشتن بازدارند. چه جوابی برای این وضعیت دارند؟
کسانی که در مراکز دولتی جلسه میگیرند که با وبلاگ نویسان شهرستان چه کنند چه پاسخی برای این افتضاح دارند؟
کسانی که جلسات نقد کتاب و نقد ادبی را در شهر بر نمی تابند و مرتب اقدام به مانع تراشی تشکل و سرانجام تعطیلی ان میکنند حالا باید خوشحال باشند! به قول خودمان "هَ وَردار نِگَر دار".
کسانی که برپایی یک کتابخانه مستقل یا یک جلسه قرائت موفق را بر نمی تابند و به بهانه اسلامی کردن جلسه قرائت قرآن داخل ان می ریزند و زیارت عاشورا می خوانند چه پیشنهادی برای این وضع دارند؟
چند مرکز فرهنگی سر پا در این شهر داریم؟ تعداد سیگار فروشی هایمان از کل کتابخانه های شهر بیشتر است. چند روز دیگر از تعداد امام زاده ها و مساجد هم بیشتر خواند شد.
چه گروه و الگوی مرجعی برای جوانانمان داریم؟ جومونگ!؟ جوانانمان هیچ کس و هیچ چیز را قبول ندارند. دارند؟ حرف هیچ کس را نمی خوانند. می خوانند؟
زمانی که فردی در وبلاگش از معضل مواد مخدر می نویسد و وضعیت بد شهر. چه برخوردی با او میکنید. جز تحدید. جز متلک پرانی . جز ...
همه اینها یک تلنگر است یک هشدار است. هشدار اینکه بدانیم کجا استاده ایم. اینکه سیاستهای فرهنگی چندین ساله ما را به کجا کشانده است. ما را به کجا می برد؟
در همین رابطه بخوانیم از اران و بیدگل. شاید

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر